دفن تو كار گوركنان نيست!
ما
درطول سالها
« اين خاك» را
به دستهاى تو
با تو سپرده بوديم
با تو سپرده ايم،
اكنون بگوچگونه ترا
ما اين زمان به خاك سپاريم،
وز اين سپس
با دستهاى كدامين كس
اين خاك رابسپاريم
اين پرچم را
نه !
دفن تو، كار گوركنان نيست
و سوگوارمرگ تو بودن
در شان قاريان! و خيل جانيان!
در چارسوق چرب و چرك سياست
اى كودكان ساده و روشن!
اى مردمان كوچه و بازار!
اى مادران فلسطين! كاو را شما، زاديد
زيباترين عروسان! كابستن دوباره ميلاديد،
از گرد او
انبوه قاريان وگوركنان
و خيل جانيان را
ــ با اشكهاى مسخره شان در چشم
با نامه هاى مضحكه شان در مشت
و دشنه هاى مخفى شان در پشت ــ
تا دور دست دور برانيدآنگاه
در زير آفتاب فلسطين
با زندگانتان و مردگانتان
يك صف سرود بخوانيد
و آنزمان كه نام ،«فلسطين»
رخشيد همچو خورشيد
در غرش نشيد
با دستهاى مشترك درد
او را زخاك تا آسمان پاك برآريد
با اشكهاى خويش بشوئيد
او را زعهد خويش بگوئيد
در ژرف ،«واژه اش» بگذاريد
آنگه سرودخوان
او را به بادها،
تنها به بادها
بسپاريد......
يازده نوامبر 2004 ميلادى
ما
درطول سالها
« اين خاك» را
به دستهاى تو
با تو سپرده بوديم
با تو سپرده ايم،
اكنون بگوچگونه ترا
ما اين زمان به خاك سپاريم،
وز اين سپس
با دستهاى كدامين كس
اين خاك رابسپاريم
اين پرچم را
نه !
دفن تو، كار گوركنان نيست
و سوگوارمرگ تو بودن
در شان قاريان! و خيل جانيان!
در چارسوق چرب و چرك سياست
اى كودكان ساده و روشن!
اى مردمان كوچه و بازار!
اى مادران فلسطين! كاو را شما، زاديد
زيباترين عروسان! كابستن دوباره ميلاديد،
از گرد او
انبوه قاريان وگوركنان
و خيل جانيان را
ــ با اشكهاى مسخره شان در چشم
با نامه هاى مضحكه شان در مشت
و دشنه هاى مخفى شان در پشت ــ
تا دور دست دور برانيدآنگاه
در زير آفتاب فلسطين
با زندگانتان و مردگانتان
يك صف سرود بخوانيد
و آنزمان كه نام ،«فلسطين»
رخشيد همچو خورشيد
در غرش نشيد
با دستهاى مشترك درد
او را زخاك تا آسمان پاك برآريد
با اشكهاى خويش بشوئيد
او را زعهد خويش بگوئيد
در ژرف ،«واژه اش» بگذاريد
آنگه سرودخوان
او را به بادها،
تنها به بادها
بسپاريد......
يازده نوامبر 2004 ميلادى
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر