. مرگ مثل عشق ، مثل زندگی،مثل زن،مثل انقلاب و مبارزه،تنهائی،سکس، رنج، خدا،طبیعت،مذهب، ترس،نومیدی وامید و... همیشه یکی از زمینه های اندیشیدن و کنکاش در شعر و زندگی من بوده است.زیرا مرگ نیز جزئی از زندگی است. ما به دنیا می آئیم و حتما میمیریم بنابراین میتوانیم روی این وجود و امکان بیندیشیم .اینها تعدادی از شعرها ونوشته های من است که در آنها از مرگ صحبت کرده ام. امیدوارم این مجموعه کمک کند راحت تر زندگی را درک کنید و زندگی کنید. این مجموعه اندک اندک تکمیل میشود.
این مجموعه بتدریج تکمیل خواهد شد. اسماعیل وفا یغمائی

آغاز و پایان کائنات

۱۳۹۲ اسفند ۲۲, پنجشنبه

راه.بیاد منوچهر سخائی.اسماعیل وفا یغمائی

راه.بیاد منوچهر سخائی.اسماعیل وفا یغمائی

راه
بیاد منوچهر سخائی
اسماعیل وفا یغمائی

راه است و راه...
در افق بی غبار
 و در برابر چشمهای غبار آلوده ما
زمین بی آب است و هرم افتاب
با پرده های بی معنای لرزانش
«نه کوچه باغی و نه کلاغی»
کاروانی نمی آید و نه هیاهای ساربانی
که کاروان ما بودیم
واین است پایان راه و پیری ما
برخاک میافتیم یکایک ، ما پیران
و تن خسته به یقین وامی نهیم و میگذریم
که حکایت جان مبهم است.
دریغی نیست
و از خاک بر می آیند جوانان
تا افقی دیگر و راهی دیگر و آفتابی دیگر
با پیکرهائی که زندگی ازآنها به شادی لبپر میزند
دریغی نیست....
29 آوریل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر