. مرگ مثل عشق ، مثل زندگی،مثل زن،مثل انقلاب و مبارزه،تنهائی،سکس، رنج، خدا،طبیعت،مذهب، ترس،نومیدی وامید و... همیشه یکی از زمینه های اندیشیدن و کنکاش در شعر و زندگی من بوده است.زیرا مرگ نیز جزئی از زندگی است. ما به دنیا می آئیم و حتما میمیریم بنابراین میتوانیم روی این وجود و امکان بیندیشیم .اینها تعدادی از شعرها ونوشته های من است که در آنها از مرگ صحبت کرده ام. امیدوارم این مجموعه کمک کند راحت تر زندگی را درک کنید و زندگی کنید. این مجموعه اندک اندک تکمیل میشود.
این مجموعه بتدریج تکمیل خواهد شد. اسماعیل وفا یغمائی

آغاز و پایان کائنات

۱۳۹۳ فروردین ۱۰, یکشنبه

به هنگام مرگ


52

به هنگام مرگ
می خواهم ماه را درآسمان بنگرم
می خواهم مرا برزمین بنگرد
وبگذرد
       
     برمدار خویش
آسوده خاطراز وفاداری من.


53

به هنگام مرگ
ازچشمان خویش
تا ماه سفر خواهم کرد.


به هنگام مرگ
درماه ساکن خواهم شد
وتا ابد طواف خواهم کرد
گرداگرد زمین وآدمیان.


54

دیر زمانی
           -شاید-
                  از بعد من
چراغ برجای خواهد ماند
                           و میز،
قلم های تاریک
کاغذها با رؤیاهای پنهانشان
وسکوت نگران کتاب ها.

آرام
      نشسته ام
                و می گذرم
برخیزابه های دقایق،
مرا هیچ پیوندی ودریغی نیست
حتی با نام خویش
وپیروزی
دندان برسیب ممنوع حقیقت افشردنست
هنگام که درسکوت برخاک خواهم افتاد.
پاسبانان
برباروی شامگاه
درشیپورها می دمند
واقتدار از دروازه ی تسلیم رخصت می یابد
طاغیان
       جنگاور
               اما
با خورشید
از روزنه ها فرود خواهند آمد
دیرزمانی
         -شاید-
              ازبعد ما.

هیچ دریغی نیست.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر